لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

دختر بابایی

دختر کوچولوی من غرق لذت میشم میبینم اینجوری عاشق بابات هستی..وقتی بابایی میاد خونه چنان جیغی از سر شوق میزنی و از بغل من خودتو تو بغل بابایی میندازی..این چه حس و عاطفه ایی هست که خدا تو وجود تو گذاشته با اینکه در طول شبانه روز فقط سه چهار ساعت بابایی میبینی بابایی از سر کار اومده دراز کشیده شما هم با سرعت خودتو به بابا رسوندی صورت ماهتو رو صورت بابایی گذاشتی بابایی گفت اخیش خستگیم در رفت خدایا ممنونم که منو لایق مادر شدن دونستی و بهم یکی از فرشته هاتو تقدیم کردی خدا جونم کمکم کن امانتدار خوبی باشم بخواب فرزندم که فرشته هارو گفتم از بالینت دور نشوند دارم به تولد یکسالگی مادر شدنم نزدیک میشم ...
25 دی 1392

تاب تاب عباسی

امروز اومدم لیانا گذاشتم تو تابش واسه خودش تاب تاب عباسی میخوند البته بچم فقط آهنگشو میزد میگفت تا تا یه لحظه دیدم چشماش داره بسته میشه ای وای لیانا داشت میخوابید اینم مراحل خوابه لیانا در تاب..   بعدا نوشت.. لیانا دوبار دیگه توی تاب خوابش برد هورااااا   ...
20 دی 1392

دست کپل جوهری

با صدای بلند برای خودش آواز میخونه و میره تو اتاق خودش بعد چند دقیقه میبینم صداش نمیاد بهش میگم جوجه کوچولو کجایی بیا پیش مامانی بعد چند لحظه هن هن کنان چهاردست و پا میاد پیشم ای واییییی با دهن و دستای جوهری..خانوم کوچولو روان نویس بابایی تو دهنش کرده بوده جوهرش پخش کرده بود من شوکه شدم نکنه جوهر خورده باشه که شکر خدا فقط لباش جوهر شده بود...آخه بگو با کشوی بابایی چیکار داری دست به وسایلش میزنی  هیچی نتیجه اش اینکه وسایل کشو خالی کردم دست کپلوی جوهری از ترس اینکه جوهر نخورده باشی نتونستم از لبای نانازت عکس بگیرم سریع لباتو شستم ...
17 دی 1392

نی نی بازیگوش

  لیانا در حال دویدن اینجا سریع میدوید که یهو زمین خورد (در حالت زمین خوردن)  عاشق باز کردن در فرقی نمیکنه در جا کفشی یا در اتاق یا در کمد کلا عاشق در هست فرشته کوچولو  جدید ترین خرابکاریه لیانا جون شکستن کاسه ماست در اثر ضربت پی در پی یک عدد قاشق فکر کنم انشالا تا سال آینده مامانی باید از دوباره جزیه تهیه کنه عاشقتیم عروسک کوچولو ...
13 دی 1392

برای تو مینویسم

 دختر عزیزم مامانی میخوام برات بنویسم بدونی که چقدر خدارو شکر میکنیم برای وجودت تو زندگیمون خیلی به خودم می بالم که مادر فرشته ایی همچون تو هستم.عزیزم این روزا دارم لحظه به لحظه بزرگ شدنتو سریع میبینم از اینکه با اون پاهای کپل کوچیکت سریع راه میری بدون اینکه نیاز داشته باشی حتی یک دستتو بگیریم تا رومو بر میگردونم میبینم رفتی تو اتاق قربونت برم که وقتی میبینمت دلم قنج میره عزیز دلم اینقدر بزرگ شدی که محبتتو بهم میرسونی با سرعت میدویی سریع سرتو رو پام میزاری یه کم به زبون خودت حرف میزنی باز دوباره میری دنبال بازیگوشی دخترم چهار روز دیگه یازده ماه میشی یعنی یازده ماهه که خوشبختیمون تکمیل شده عروسک قشنگم عاشق برنام عمو پررنگ...
12 دی 1392

مسافرت..یلدای 92 ..سال نو میلادی مبارک

اول از هرچیز تولد حضرت عیسی مسیح پیامبر صلح و دوستی  به همه هموطنان مسیحی تبریک میگم انشالا سالی همراه با صلح و آرامش برای تمام مردم جهان باشه   دختر نازنازیه من خیلی باهوش و پرجنب جوش شده خیلیکارای با مزه انجام میده که دل همرو حسابی برده 28 آذر ساعت 11 ظهر حرکت کردیم سمت کرج دیدن مامان جون و باباجون دلمون حسابی تنگ شده بود اولین باریه که لیانا برف میبینه قربونت برم مامانی که عاشق نون خوردن هستی نزدیک تونل کندوان خیلی هوس آش کردم به بابایی گفتم آش دلم میخواد آخه دوسالی میشد آش نخورده بودم بابایی هم دوتا آش خوشمزه گرفت دلم نمیخواست به لیانا بدم ولی مگه ول میکرد یه کوچولو رشت...
4 دی 1392
1